گرگوری کرودسون (Gregory Crewdson) (متولد ۱۹۶۲)، عکاسی تحسین‌شده با نگاه یک فیلمساز، برخی از ماندگارترین عکس‌ها را در تاریخ رسانه خلق کرده است. تصاویر بزرگ‌مقیاس او که به‌دقت کارگردانی و ساخته شده‌اند، روایت‌هایی خیره‌کننده از زندگی آمریکایی در شهرهای کوچک اند—مناظر سینمایی که در قاب یک تک‌عکس متبلور شده‌اند. آثار کرودسون، که اغلب به‌کمک افرادی که با سازندگان فیلم‌های سینمایی رقابت می‌کنند ساخته می‌شوند، به‌همان اندازه از رویا‌ها و فانتزی‌های او الهام می‌گیرد که از دنیای آلفرد هیچکاک، دیوید لینچ، ادوارد هاپر، ترنس مالیک و دیان آربس. در این مصاحبه در سال ۲۰۱۸، کرودسون فرآیند پیچیده‌ای که برای ساخت یک تک‌عکس انجام می‌شود را شرح می‌دهد.

گریگوری کرودسون. زن در جوار سینک ظرفشویی، ۲۰۱۴، از کتاب کلیسای جامع کاج‌ها، ۲۰۱۶

گرگوری کرودسون: روش من برای گرفتن عکس از دو فعالیت مجزا تشکیل می‌شود. یکی در لوکیشن و محل عکسبرداری است. بنابراین در صحنه، ما با محله‌ها یا شهرک‌ها یا طبیعت واقعی سروکار داریم. سپس، کار دیگر در استودیوی تلفیق تصاویر انجام می‌شود که اساساً از هیچ شروع می‌شود و کل دنیای تصویر را می‌سازد.

ملیسا هریس: کجا این کار را انجام می‌دهی؟

کرودسون: من عکس‌ها را در ماساچوست می‌گیرم. محل گرفتن عکس‌ها در شهر‌های بسیار کوچک مثل پیتسفیلد، آدامز شمالی است. بعد، من در مس موکا، در استودیوی تلفیق تصاویر بر روی عکس‌ها کار می‌کنم. دلایلی که من در آنجا کار می‌کنم یکی به‌علت روان‌شناختی مربوط به خودم است و دیگری، که بدیهی است، چیزی است در مورد مناظر طبیعی. همچنین فکر می‌کنم یکی از دلایل اصلی در حال حاضر این موضوع است که من مدتی طولانی درآنجا کار کرده‌ام و می‌توانم تحت حمایت جامعه، دفتر شهردار، پلیس و آتش‌نشانی بخش کار کنم.

هریس: عکس‌العمل آن‌ها نسبت به تو چگونه است؟ اولین باری که آمدی و خواستی عکاسی کنی چه فکری کردند؟

کرودسون: من بیست تا بیست و پنج سال است که در این منطقه کار می‌کنم. به‌صورت خیلی تدریجی و بدون اطلاع کسی به منطقه آمدم و حالا به جایی رسیده‌ایم که قبل از شروع عکسبرداری، معمولاً با شهردار، رئیس پلیس و آتش‌نشانی بخش ملاقات می‌کنیم و لیستی از کار‌هایی را که قصد انجام‌شان را داریم به آن‌ها می‌دهیم. اغلب، مواردی مثل اینکه ما می‌خواهیم خیابان اصلی پتسفیلد را ببندیم یا خانه‌ای را آتش بزنیم.

هریس: چیز‌های کوچک مثل اینا!

کرودسون: به‌خاطر یک رابطه‌ی کاری طولانی مدت آن‌ها به من اعتماد دارند و می‌دانند که من به این منطقه متعهد هستم.

هریس: آیا افراد محلی را استخدام می‌کنی؟

کرودسون: من افراد محلی را استخدام می‌کنم. همچنین شاید، امیدوارم برای اقتصاد محلی هم مفید باشم.

ملیسا هریس: مردم چه فکر می‌کنند؟

کرودسون: فکر می‌کنم به طور کلی همیشه تعدادی اشخاص علاقه‌مند وجود دارند، و مردم نسبت به علاقه آن‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهند. همچنین یک تمایل نیز برای تماشا کردن و ایجاد ارتباط وجود دارد.

هریس: آیا تا به حال آن‌ها کار نهایی را دیده‌اند؟

کرودسون: بله. من به آن‌ها کتاب می‌دهم. اگر کسی در یک عکس باشد، من به او یک عکس چاپ شده می‌دهم.

هریس: بنابراین آن‌ها از نتیجه نهایی کار مطلع می‌شوند؟

کرودسون: بله، فکر می‌کنم اینطوری باشد. علیرغم سطح عظیم تولید،این فرایند همیشه تنها با من شروع می‌شود. این در واقع هسته‌ی شروع کار است. ماه‌ها قبل از شروع تولید، من برای چندین ماه در محل عکسبرداری و لوکیشن می‌مانم. من معمولاً در مهمانخانه‌ای بنام پورجز اقامت می‌کنم که در نزدیکی مس موکا است، و تقریباً هر روز را صرف رانندگی در اطراف می‌کنم. تقریباً بی‌هدف در اطراف رانندگی می‌کنم. از جهاتی این بخش مورد علاقه من است، زیرا برنامه زمان‌بندی شده وجود ندارد. در مرحله اولیه، من واقعاً تحت فشار تصمیم‌گیری نهایی نیستم. در آنجا نقاطی وجود دارد که به‌صورت خاص به آن‌ها علاقه دارم، بنابراین نقاطی هستند که من بار‌ها به آنجا می‌روم و دوباره و دوباره و دوباره تا آن نقاط رانندگی می‌کنم.

هریس: شما به آن محل تعلق خاطر دارید.

کرودسون: بله. محل برای کار بسیار مهم است. تنظیمات. محل. این حس به خاطر نور و همه چیز به‌صورت مداوم در حال تغییر است.

گریگوری کرودسون. میپل استریت، 2003-2005
گریگوری کرودسون. میپل استریت، ۲۰۰۳-۲۰۰۵

هریس: شما با یک محل شروع میکنید، اما روایت یا چیزی در ذهن خود ندارید.

کرودسون: اصلاً. اولین موضوع همیشه لوکیشن است. لوکیشن، لوکیشن، لوکیشن.

هریس: مثل یک نیویورکی واقعی حرف میزنید.

کرودسون: آره! سپس در یک مرحله از این فرآیند، من به آن مکان متعهد می‌شوم. این همواره یک چیز بسیار ترسناکی است، زیرا شما به آن متعهد می‌شوید، سپس به‌طور اساسی، کار متقاعدکردن دیگران شروع می‌شود. اما من به آن محل متعهد شدم. من نمی‌دانم برای تصویر چه اتفاقی می‌افتد، یا دقیقاً نقطه‌ی مزیت محل چیست. اما می‌دانم که این یکی از ده محلی است که ما در آنجا عکس خواهیم گرفت. در مرحله بعدی، احتمالاً یک ماه تا شش هفته را صرف تولید می‌کنیم. ما یک پیشاهنگ فن‌آوری اولیه داریم. من از آن‌ها می‌ترسم.

ملیسا هریس: یک پیشاهنگ فنآوری؟

گرگوری کرودسون: پیشاهنگ فن آوری چیزی است که ما آن‌ها را به این نام می‌خوانیم. من از آن‌ها وحشت دارم چون برای اولین بار است که افراد دیگر، محل‌ها را می‌بینند. آن وقت است که به هر شکلی خودم را تسلیم فرآیند تولید می‌کنم.

هریس: چه کسی در آن جلسه شرکت میکند؟

کرودسون: خوب، همیشه ریک ساندز، فیلمبردار.

هریس: شما کاری را انجام میدهید که نقطه مقابل کاری است که او میخواهد انجام بدهد، این به چه معنا است؟

کرودسون: من همیشه او را «نابغه نور» نامیده‌ام. او کسی است که تمام صحنه‌های نورپردازی را تنظیم می‌کند و یک نابغه واقعی است. در این مورد هیچ جای سوالی وجود ندارد. او متفاوت از هر کس دیگری که من می‌شناسم فکر می‌کند. ما فقط بعد از سال‌ها به این رابطه کاری جالب رسیده‌ایم. دیگر لازم نیست زیاده حرف بزنیم. تصور می‌کنم برای کارگردان‌ها و سینماگران این اتفاق می‌افتد، جایی که یک رابطه‌ی ناگفته وجود دارد.

هریس: در مورد کاری که میخواهید انجام دهید به ریک چه می‌گویی؟

کرودسون: ریک در جلسه پیشاهنگ فناوری اولیه حضور دارد، همینطور ساسکیا ریفکین،که مجری طرح است، کسی که تمامی بودجه را تنظیم می‌کند و همه تدارکات را انجام می‌دهد، و سارا کرافتز نیز که مدیر محل تصویر‌برداری است در آنجا حاضر هستند. این سه نفر در جلسه‌ی پیشاهنگ فناوری هستند. در جلسه‌ی اول، تقریباً هیچ صحبتی در مورد محتوا نمی‌شود.

هریس: آیا در مورد ساعتی از روز، یا حال و هوا یا نور صحبت میکنید؟

کرودسون: چیزی شبیه به این خواهم گفت: «در این ایوان چراغی روشن خواهد شد.» به‌طور معمول، این تمام چیزی است که من خواهم گفت. من سعی می‌کنم چیزی بروز ندهم. من واقعاً نمی‌دانم چه اتفاقی می‌افتد.

هریس: در این مرحله چه مقدار از کار مشخص شده و چه مقداری در حال تکمیل است؟

کرودسون: در این مرحله کار شروع به کامل شدن کرده. اساساً ریک، در ذهن خود، با نورپردازی می‌آید. سپس، ساسکیا به‌طور کلی در مورد تدارکات کار فکر می‌کند. در حالی که ما آنجا هستیم، ریک برای اولین بار سارا را می‌آورد و ریک در مورد تدارکات تمامی منابع روشنایی، در جایی که باید قرار داده شوند صحبت می‌کند. بنابراین سارا یک لیست بلند بالا دارد و باید برای همه‌ی آن‌ها مجوز بگیرد. به‌عنوان نمونه در «خیابان بلوط» (۲۰۰۶) من به این نتیجه رسیدم که نیاز به پاشیدن آب داریم. اینجاست که آتش نشانی در خیابان آب می‌پاشد و آن را خیس می‌کند.

هریس: پس یکی می‌رود و با آتش نشانی صحبت می‌کند.

کرودسون: این کار سارا است. سارا از جهاتی یکی از سخت‌ترین کار‌ها را دارد. او با آدم‌های زیادی سر و کار دارد. در این شهر‌ها آدم‌های با استعداد و برجسته‌ای وجود دارد، باور کنید! بعد من در باره اتومبیل‌ها و اینکه کجا باید بروند تصمیم می‌گیرم. اتفاق بعدی که می‌افتد این است که معمولاً در برخی لحظات، تصویر در ذهن من ظاهر می‌شود. سپس من و خانم کوزی تئودولی براشی، که هر روز با من کار می‌کند، برای یک پیشاهنگ فناوری دیگر و فقط گفتگو درباره محتوا بیرون می‌رویم. این گفتگو فقط در مورد محتوا است. ما در دفتر شروع به صحبت در مورد آن می‌کنیم. او کسی است که من واقعاً در مورد ایده‌ها با او صحبت می‌کنم.

سپس به محل تصویر‌برداری می‌رویم، و او شروع به یادداشت‌‌برداری در مورد حال و هوا و خانه‌ها، و اینکه چه کسی آنجا خواهد بود، می‌کند. بنابراین او به نوشتن توضیحات می‌پردازد. این توضیحات حقیقتاً زیبا و در یک پاراگراف نوشته می‌شوند. سپس آن توصیف، به نوعی کتاب مقدس آن تصویر می‌شود. همچنین، چون من و ریک واقعاً در مورد نورپردازی زیاد صحبت نمی‌کنیم، من ایده‌های خود در مورد نور را در این توضیحات جا می‌دهم.

گریگوری کرودسون. تریلر، پارک، 2007
گرگوری کرودسون. تریلر، پارک، ۲۰۰۷

هریس: در آن توضیحات چه میگویید؟

کرودسون: چیزی شبیه این می‌گویم: «اینجا یک جورهایی تاریک است و به‌نوعی عبوس، آب روی زمین است، نوری از داخل می‌تابد، مهِ کم‌ارتفاعی وجود دارد». بعد چیزی شبیه به این وجود خواهد داشت: «و سپس یک زن تنها، یک زن باردار، شاید برهنه، وجود دارد… آن زوج در آنجا… » همه در توضیحات نوشته شده است. وقتی این توضیحات نوشته شد، من واقعاً در مورد تصویر با کسی صحبت نمی‌کنم. توضیحات به همه افراد گروه داده می‌شود و آن‌ها آن را می‌خوانند، و به بازیگران هم داده می‌شود.

هریس: آیا به‌لحاظ روایت، یا طرح، یا حال و هوا، یا موارد روانشناختی، یا یک حالت عاطفی به موضوع فکر میکنی؟

کرودسون: توضیحات هیچ چیزی جز شرح رویداد واقعی ارائه نمی‌کند. در توضیحات هیچ عاملی برای تحریک شدن وجود ندارد.

هریس: در ذهن تو چطور؟

کرودسون: در ذهن خودم، من هم نمی‌خواهم بدانم. من فقط می‌خواهم تصویر را حفظ کنم. من نمی‌خواهم بدانم قبل یا بعد از آن چه اتفاقی افتاده است، اصلاً. پس، در این مورد خاص، این جالب است چرا که من با ایده‌های متفاوتی در مورد آنچه در حال وقوع است می‌آیم و بعد دیگه از آن خبری نیست تا از جایی که ما واقعاً شروع به تولید می‌کنیم.

هریس: منظورت از روزی که شما واقعاً تولید را شروع میکنید چیست؟

کرودسون: وقتی می‌گویم «تولید را شروع کنید»، آن دوره زمانی پنج یا شش هفته‌ای است که تمام کارکنان آنجا هستند و ما شروع به فیلمبرداری می‌کنیم. این همان بخشی است که گفتم:

من به‌صورت خیلی تدریجی و بدون اطلاع کسی به منطقه آمدم و حالا به جایی رسیده‌ایم که قبل از شروع عکسبرداری، معمولاً با شهردار و رئیس پلیس و آتش‌نشانی به منظور دریافت تدارکات ملاقات می‌کنیم.

ما باید برای تغذیه نزدیک به چهل نفر از کارکنان مستقر شده تدارک ببینیم، همه آن‌ها را بیمه کنیم و در لیست حقوق و دستمزد قرار بدهیم.

هریس: واقعاً شبیه ساختن یک فیلم است.

کرودسون: بله، همینطور است. واقعاً، واقعاً در این مرحله همین‌طور است. منظورم این است که در اوایل، زمانی که برای اولین بار من «گرگ و میش» (۲۰۰۲-۱۹۹۸) را شروع کردم، ما بیمه نداشتیم، ما مجوز نداشتیم. اکنون، همه کار‌ها دارای قرارداد امضاء‌شده هستند. اما نکته با مزه در این عکس، «خیابان بلوط» (این یک عنوان نیست، فقط روش ارجاع ما به تصویر است)، این است که این زن، جولیان هیام،در واقع بازیگر محلی ما است و او باردار بود. در پس ذهنم، به او فکر می‌کردم، اما من نظر او را نمی دانستم. فکر می‌کنم دو هفته قبل از شروع کار یا چیزی در این حدود به‌صورت غیرمنتظره از او پرسیدم: «در مورد حضور در یکی از عکس‌ها چه فکر می‌کنی؟» او علاقه‌مند بود، «مطمئناً، هر چه باشد، اما من صددرصد نمی‌خواهم این کار را انجام دهم.» به او گفتم: «باشه، پس بگذار برایت توضیح بدهم.» بنابراین ما توضیحات را برایش ایمیل کردیم. او عاشقش شد. همچنین او نه ماهه باردار و در آستانه زایمان بود. گرفتن عکس عملاً همزمان با وقت زایمان او بود.

هریس: پس احتمالاً جولیان هیام، بازیگران محلی در ایوان سمت چپ تصویر را انتخاب کرده است؟

کرودسون: بله. وقتی می‌گویم «بازیگران»، از این اصطلاح خیلی راحت استفاده می‌کنم. چون در تمام این تصاویر جدید هیچ بازیگر حرفه‌ای وجود ندارد. همگی آن‌ها مثل افرادی می‌مانند که به خیابان آمده‌اند و به تماشا مشغول هستند. این افراد در واقع در یک مجتمع زندگی می‌کنند. من از ایده داشتن یک زوج جوان در آنجا خوشم آمد، که از این زن برهنه باردار بی‌خبرند. این در واقع دو روز قبل از عکسبرداری اتفاق افتاد، و من از کوزی خواستم آن را به توضیحات اضافه کند.

هریس: چنین چیزی، مثل زوج در ایوان، چگونه به‌وجود می‌آید؟ شما به تصویر فکر می‌کنید. هنوز چیزی روی کاغذ نیست، اما شما به تصویر فکر می‌کنید.

کرودسون: بله. وقتی که تصمیم گرفتم جولیان را آنجا قرار بدهم، در آن زمان می‌خواستم او را با چیزی مواجه کنم. در همین حال، سارا در طول ماه، تمام مجوز‌ها را برای همه چیز دریافت می‌کند. کار تدارکات به‌خاطر آمبولانس‌های آن‌طرف خیابان و این واقعیت که قرار بود یک زن برهنه در تصویر وجود داشته باشد سخت شده بود. ما دو هفته قبل از تولید با دنیل کارپ برای دومین پیشاهنگ فناوری برمی‌گردیم. معمولاً حالا دیگه ایده در ذهن من شکل گرفته است. ما با دنیل کارپ، که فیلمبردار است برمی‌گردیم، و او دوربین را تنظیم می‌کند و عکس چاپ فوری (پولاروید) می‌گیرد.

هریس: عکس چاپ فوری (پولاروید) از شخصیت‌های درون تصویر گرفته می‌شود یا فقط از محل؟

کرودسون: فقط از محل.

هریس: آیا عکس گرفته‌شده چیزی را که شما قصد برداشت آن را دارید نشان می‌دهد؟

کرودسون: بله. عکس برداشت‌شده، یک عکس چاپ سریع (پولاروید) سیاه و سفید هشت در ده است و باید آن را برش دهیم، اما فریم اصلی به همین اندازه تنظیم شده است. حالا، اگر همه چیز درست پیش برود، همه توضیحات خود را دارند و ما تصویر را می‌گیریم. بنابراین ما همین حالا هم شروع به تولید کرده و یک عکس را برداشت کردیم. دو روز قبل به اینجا رسیدیم. بنابراین، این یک پیش‌نمایش از روز عکسبرداری است. آن دو روز فقط پیش‌نمایش است …. اگر می‌توانید تصور کنید، صد‌ها یارد کابل وجود دارد که از همه جا عبور می‌کند، و مثل همیشه چهل پروژکتور وجود دارد، و کامیون‌های بزرگی وارد می‌شوند، و بالابر کوندور به سمت بالا می‌رود. بنابراین وضعیت گیج‌کننده است.

پشت صحنه عکسبرداری
پشت صحنه عکسبرداری

هریس: آیا در فرایند گرفتن عکس تغییرات غیرمترقبه رخ میدهد یا اینکه عمدتاً روند کار برنامه‌ریزی شده است؟

کرودسون: اوه، بله. همیشه در گرفتن هر عکس چیز‌هایی وجود دارد که به‌طور غیر منتظره‌ای تغییر داده می‌شوند. نکته عجیب این است که بعد از تنظیم پروژکتور‌ها واقعاً هیچ کس نمی‌داند تصویر چگونه از آب در می‌آید. ما واقعا نمی‌دانیم.

هریس: اما بعد، جنبه‌ی ترکیبی روند کار شما همچنین میتواند آن را به هر چیزی تبدیل کند.

کرودسون: بله. بنابراین، در روز عکسبرداری، دوربین به‌کار می‌افتد. مثل یک ساعت قبل، اساساً با دن که فیلمبردار است و ‌تری ادواردز که دستیار اوست صحبت می‌کنم و می‌گویم: «اینجا فوکوس‌هایی است که ما نیاز داریم. ما به پیش‌زمینه نیاز داریم، به فوکوس بر قهرمان نیاز داریم، ما نیاز به میانه‌ی تصویر داریم…» بنابراین ما دقیقاً متوجه می‌شویم که قرار است روی چه چیزی فوکوس کنیم.

دوربین هرگز حرکت نخواهد کرد. اما ما باید از پیش‌زمینه عبور کنیم، از قهرمان رد شویم. این کار فقط به منظور دستیابی به فوکوس اصلی است. سپس در آخرین لحظه جولیان آماده می‌شود. او کسی را دارد که در آلونک به او کمک می‌کند، و ریک اکنون روی خط بی‌سیم واکی تاکی است. همه روی خط واکی تاکی هستند، اما من و بقیه بر روی کانال‌های دیگری هستیم. یک ساعت قبل، همه بچه‌های ریک بلاتکلیف بودند. سپس او شروع به تنظیم تمامی پروژکتور‌های نورپردازی می‌کند، و وقتی آماده عکسبرداری شدیم، دن در کنار دوربین است، ‌تری درست پشت سر اوست و آماده است که به او فیلم بدهد، ریک به سمت چپ یا راست خم می‌شود، ساسکیا درست در کنار من است و بعد کوزی کمی به کنار می‌رود. این گروهی است که پشت دوربین قرار گرفته است. حالا من روی چیز‌های دیگر تمرکز می‌کنم. ریک با بچه‌هایش صحبت می‌کند. من با ساسکیا صحبت می‌کنم، و او با اشخاص توی آلونک صحبت می‌کند.

هریس: او را هدایت میکنید.

کرودسون: بله. من می‌گویم: «جولیان را کمی به سمت چپ، کمی به سمت راست بفرست.» بعد مقدار نور شروع می‌کند به کم شدن. ما به بررسی وضعیت می‌پردازیم. حالا شرکت برق باید بیاید و همه‌ی چراغ‌های خیابان را خاموش کند. فکر کنم این دفعه دیر آمدند یا همچین چیزی. این همیشه مشکل بزرگی است. من می‌زنم بیرون، چون در حال از دست دادن نور هستیم، و جولیان برهنه آنجا نشسته است، و بعد مشکلاتی با آتش‌نشانی پیش می‌آید، و به‌معنای واقعی کلمه جولیان آنجا ایستاده، و آتش‌نشانی و پلیس‌ها همگی دور خودشان می‌چرخند.

اما، وقتی که تمهیدات لازم را انجام دادیم، آن‌گاه زیباترین زمان فرا می‌رسد: زمانی که همه چیز ساکن و ساکت می‌شود و از حس فرایند تولید خارج می‌شوید. این قسمت مورد علاقه من است. می‌توانید ببینید که همه چیز دگرگون می‌شود.

من می‌خواهم وقتی کسی به عکس من نگاه می‌کند، فقط در درون عالم عکس باشد… من فقط تصویر خالص می‌خواهم.

شما می‌توانید ببینید که نور پروژکتور‌ها روشن شده‌اند. یک دوره‌ی پانزده دقیقه‌ای که فقط همان مدت کاملاً عالی است.

هریس: اوه، چقدر شگفت‌انگیز.

کرودسون: بله. و در تمام این مدت، ریک بدون وقفه با بچه‌ها صحبت می‌کند. در ذهنش دقیقاً می‌داند که هر پروژکتور کجاست و چه فیلتری روی آن سوار است. این باورکردنی نیست.

هریس: باید برای تو بسیار با شکوه باشد.

کرودسون: آره، واقعاً همینطور است. من دقیقاً می‌دانم چه می‌خواهم، بنابراین هیچ اصلاحی صورت نمی‌گیرد. مثلاً، من می‌خواهم جولیان کمی نزدیک به قاب درب باشد، می‌خواهم او به این طرف به پایین نگاه کند، و بس. زمانی که روز روشن است شروع به عکاسی می‌کنیم و سپس به شب می‌رسیم و واقعاً فقط ده دقیقه استراحت می‌کنیم. تنها فرمان من به جولیان رفتن به «موقعیت» است و سپس او به موقعیت می‌رود. «بایست» و سپس او می‌ایستد. و سپس «آرام باش» این تمام چیزی است که من می‌گویم. و من آن را پنجاه بار تکرار خواهم کرد.

ملیسا هریس: در مورد تو چی؟ کاملاً مشخص هست که تو فردی هستی که دوست داری زمان زیادی را در تنهایی به سر ببری. لحظاتی در این پروژه که برای تو عالی به نظر می‌رسند، آن لحظاتی هستند که کاملاً بی‌حرکت، ساکت و متمرکز هستی، و با این حال احتمالاً بیش از هر عکاس دیگری که من می‌شناسم، همکاری پیچیده‌تر با دیگران را ترجیح می‌دهی.

کرودسون: درست است. حدس می‌زنم به من طعنه می‌زنی.

گریگوری کرودسون. تولد، 2007
گرگوری کرودسون. تولد، ۲۰۰۷

هریس: آیا فکر می‌کنی از نظر بصری، از نظر حساسیتی که داری، واقعاً حین فرآیند تولید اتفاق جالبی بیفتد؟

کرودسون: بله. فکر می‌کنم، به نوعی، به هرج و مرج و همه‌ی این چیز‌ها پاسخ می‌دهم، من همیشه احساس می‌کنم در مرکز گروه و شلوغی هستم، به نوعی، و اگر همه چیز درست پیش برود، واقعاً مجبور نیستم چیزی به کسی بگویم. بعد، وقتی همه چیز تنظیم شد،احساس می‌کنی همه چیز فروکش کرده، مردم به کنار رفتند و همه چیز دگرگون شده است.

آخرین مرحله در همه‌ی کارها، مرحله پس از تولید عکس‌های گرفته‌شده در محل و تلفیق آنها در استودیوی تلفیق تصاویر است. در واقع، من به شوخی می‌گویم که زندگی‌ام را به سه بخش مجزا تقسیم می‌کنم—پیش‌تولید، تولید و پس از تولید. در پیش‌تولید، انگار همه چیز امکان‌پذیر است. همه چیز در تخیل وجود دارد، بنابراین یک حس انتظار و امید و امکان‌پذیری وجود دارد. تولید به نوعی، مثل نبرد می‌ماند. شما به‌تازگی روز را پشت سر می‌گذارید، و سپس لحظاتی از گشایش وجود دارد که همه چیز در کنار هم قرار می‌گیرد. بعد، پس از تولید، به یک معنا، با بقایای آنچه دارید سروکار دارد. به نوعی، من پس از تولید را کمتر دوست دارم. پیش‌تولید عالی است زیرا همه چیز در مورد رویاپردازی است. تولید عالی است زیرا شما در حال ساخت هستید و در آن قرار گرفته‌اید. بعد از آن، پس از تولید بسیار ناامیدکننده است، زیرا درست مثل این است که شما با آنچه برایتان باقی مانده است سرو کار دارید، و سعی می‌کنید آن لحظات گشایش را با هم هماهنگ کنید.

هنگامی که دوربین هشت در ده [اینچ] روی سه پایه نصب می‌شود، هرگز حرکت داده نمی‌شود، هیچ وقت. علت اصلی این مسأله این است که ما با فیلم هشت در ده عکس می‌گیریم، تعداد زیادی از این نوع عکس می‌گیریم و در خاتمه برای تصویر نهایی از نگاتیو‌های گوناگون با مواد مختلف استفاده می‌کنیم. بنابراین، اگر کسی بیاید و با دوربین برخورد کند، چیزی که ثبت شده از بین می‌رود. در واقع استفاده از مهار‌کننده‌ها حرکت دوربین را غیرممکن می‌سازند. زمانی که شروع به عکسبرداری می‌کنیم، چهل تا پنجاه صفحه فیلم هشت در ده می‌گیریم. بعد از آن که همه چیز گفته و عملی می‌شود، آن فیلم ساخته شده، و ما شروع می‌کنیم به برقراری تماس، من با پنجاه نفر صحبت می‌کنم، یه چیزی در همین حدود. اما تا زمانی که در حال عکاسی هستیم، فوکوس را تغییر می‌دهیم. ما برای همه‌ی این‌ها گزارش ثبت وقایع دوربین داریم. بنابراین، ما هر فوکس و هر تغییر جزئی قابل تصور در نور را انجام می‌دهیم.

هریس: چگونه این کار را انجام می‌دهید؟ چگونه تمامی عکس‌ها را با فواصل کانونی مختلف می‌گیرید؟

کرودسون: دوربین ثابت شده و بنابراین تنها چیزی که کمی حرکت می‌کند تنظیمات جلویی دوربین هشت در ده است. فرض کنید از این پنجره عکس می‌گیریم. ما یک فوکوس روی پیش‌زمینه انجام می‌دهیم، که فقط بیانگر این است که «من به عکاسی و حقیقت و عکاسی به‌عنوان یک سند معتقدم». سپس یک فوکوس متوسط از پنجره می‌گیریم. و بعد تمرکز روی قهرمان و غیره. ما همه‌ی این چیز‌ها را داریم. ما از بیشترشان استفاده نمی‌کنیم. اما شما باید در صورتی همه‌ی تصاویر را بگیرید که فقط مورد نیاز باشد.

بنابراین، بعداً، در استودیوی تلفیق تصاویر، به همه‌ی این موارد نگاه خواهم کرد و در مورد آنچه که نگاتیو قهرمان نامیده می‌شود، یکی که شما بیشتر از آن استفاده می‌کنید تصمیم خواهم گرفت، و سپس، بسته به شرایط، چهار یا پنج عنصر دیگر وجود خواهد داشت که ممکن است از آن‌ها استفاده کنیم، مانند پیش زمینه، پس زمینه. شاید نور را در یک پنجره تغییر دهیم. آن‌ها ویرایش می‌شوند و سپس ما نگاتیو‌های هشت در ده را با وضوح بسیار بالا اسکن می‌کنیم. این موقعی است که کار با کایلی رایت را شروع می‌کنم. سپس ماه‌ها در استودیو فقط به صفحه کامپیوتر نگاه می‌کنیم، و ما شروع به ادغام همه این تصاویر خواهیم کرد. کار عذاب‌آوری است، ما برای پیش‌زمینه از یکی از تصاویر و برای نور پنجره از یکی دیگر استفاده می‌کنیم. اساساً، منظور یکپارچه کردن است. به‌نوعی سعی می‌کنم آنچه را که دیدم دوباره خلق کنم. معمولاً در عکس‌های من هیچ چیزی خارج از فوکوس وجود ندارد، نه بلر و نه گرین وجود ندارد. من هیچ چیزی از مواردی که با عکاسی در ارتباط باشد در تصویر نمی‌خواهم. متوجه منظور من از آن‌ها شدی؟

اما من به عکاسی و حقیقت و عکاسی به‌عنوان یک سند معتقدم. من به آن اعتقاد دارم.

هریس: متوجه شدم. اما چرا؟

کرودسون: چون می‌خواهم وقتی کسی به عکس من نگاه می‌کند، فقط درون دنیای عکس من غوطه‌ور شود. هر چیزی که مخالف این شفافیت باشد، بیش‌ازحد مانع شده است. من همیشه گفته‌ام، «اگر می‌توانستم راهی برای انجام این کار بدون دوربین پیدا کنم، این کار را می‌کردم.» من گرین نمی‌خواهم، پیکسل نمی‌خواهم، فقط تصویر ناب می‌خواهم و این امکان‌ناپذیر و ناامید‌کننده است.

هریس: خوب، این یک جوری شبیه آدم‌هایی است که برای رسیدن به ظاهر طبیعی آرایش زیادی می‌کنند.

کرودسون: بله دقیقا! همین است. ناامید‌کننده است. این تصاویر محکوم به فنا هستند، زیرا اجبار من برای ساختن یک دنیای بی‌نقص در برابر ناممکن بودن این کار قرار می‌گیرد. مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد، شما نمی‌توانید به بازنمایی کامل دست یابید.

گریگوری کرودسون. بدون عنوان از مجموعه «زیر رزها»، 2005
گریگوری کرودسون. بدون عنوان از مجموعه «زیر رزها»، ۲۰۰۵

هریس: اما منظور تو از «کامل»، از نظر «آرمان‌شهری» است، درست است؟

کرودسون: نه. منظورم از نظر تصویر است. اما فکر می‌کنم راز و رمز تصویر در همین جاست–آن تنش از عدم امکان وقوع آن، در حالی که تا آنجا که می‌توانید برای تحقق آن تلاش می‌کنید. من همچنین فکر می‌کنم که هر هنرمندی داستانی دارد که آن را روایت می‌کند. عکاس هر کسی که باشد، ثابت و پایدار باقی می‌ماند، زیرا این همان چیزی است که آن‌ها هستند. این تاریخ آنهاست، ضربه روحی آنهاست، این آرزوی آنهاست، این شیفتگی آنهاست، این وحشت آنهاست. بنابراین شما آن داستان، آن اجبار را دارید، و سپس فرم تصویری را دارید، که تلاشی است برای گرفتن آن داستان نامرئی و بازنمایی آن به فرم تصویری. اساساً این ترکیب شکل و محتوا با یکدیگر است.

هریس: آیا این موضوع را به عکاسان خبری ربط می‌دهید؟

کرودسون: بله، آن‌ها کار خود را مانند هر عکاس دیگری انجام می‌دهند. اگر با یک عکاس جنگی صحبت کنید، اولین سوالی که می‌پرسید این است: «چرا آنجا هستید؟ سعی می‌کنید چه نیازی را برآورده کنید؟ چه چیزی را می‌خواهید ثبت کنید؟ آن موضوع چیست؟ چرا اینقدر خودت را به مرگ نزدیک می‌کنی؟» این اجباری است که پاسخی ندارد. شما در تلاش برای کشف آن معنای غایی هستید.

هریس: اما در مستندسازی، برای افرادی که می‌خواهند روایت‌کننده باشند، کسانی که به‌شدت حساس هستند، شاید به‌صورت استعاری کار کنند—آیا معتقدید که مطلقاً هیچ مفهومی از حقیقت واقعی در عکاسی یا هنر وجود ندارد، یا برعکس برای هر کسی همه چیز واقعی است؟ خوب، حقیقت وجود دارد و حقیقت قابل اثبات است.

کرودسون: اما من به عکاسی و حقیقت و عکاسی به‌عنوان یک سند معتقدم. من به آن اعتقاد دارم. من خودم را به روشی خاص با آن سیستم اعتقادی هماهنگ می‌کنم. من می‌خواهم آن لحظه حقیقت را بدست بیاورم.

هریس: «حقیقت» برای شما ممکن است به معنای سطحی از تعالی باشد.

کرودسون: اما در پایان روز، تقریباً با وجود تولید کردن، با وجود هنرمندانه بودن، تئاتری بودن، می‌خواهم در پایان روز چیزی واقعی در آنجا داشته باشم. وگرنه دارم وقتم را تلف می‌کنم. ریچارد پرینس یک مثال عالی است چرا که از عکس‌های عکاسان دیگر عکس می‌گیرد، اما او به دنبال چیزی است که حقیقت دارد، آن نوع ارتباط عجیب بین میل و اجبار خودش و برخی موارد فرهنگی. در نهایت، داستان اصلی هرگز تغییر نمی‌کند. اما فرم ممکن است. وقتی به عکس‌های اولیه‌ام که برای اولین بار در شماره «شهر ما» در سال ۹۲ منتشر شد نگاه می‌کنم، می‌بینم هنوز دغدغه‌های فکری من همان است که بود. هنوز هم آن شیفتگی به زندگی معمولی و چیزهای عجیب و غریب، و آن نوع غیر عادی تلفیق واقعیت و تخیل وجود دارد. همه آن چیز‌ها در وجود همه‌ی عکس‌های من وجود دارند.

هریس: آیا دیگر چیزی به نام عکاسی وجود دارد؟

کرودسون: خب، بستگی دارد که عکاسی را چگونه تعریف کنید. برای من، بله. زیرا در نهایت، این چیزی است که من به آن اعتقاد دارم. چیزی که من به آن اعتقاد دارم، تصویری ساکن و بی‌صدا است که منحصربه‌فرد و شفاف است و به‌نوعی ثبت زندگی است. بنابراین اگر این عکاسی است، پس بله، کاملاً. اما من خودم را به هیچ نوع چارچوبی محدود نمی‌کنم. من معتقدم که شما فقط هر ابزاری را که برای دستیابی به آن کار لازم است پیدا می‌کنید و از آن استفاده می‌کنید.

منبع:
IT’ S ALL DREAMING: ESSENTIAL WRITINGS ABOUT PHOTOGRAPHY FROM APERTURE 2018
Aperture Foundation Produced by Aperture in partnership with LensCulture

نوشته حقیقت من؛ گفتگو با گرگوری کرودسون اولین بار در سایت عکاسی. پدیدار شد.

نویسنده پست: pixlove

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *